انديشه حاكم بر حركت هايي كه با هدف بهسازي نهادها و روابط اجتماعي انجام مي پذيرد، اصلاح طلبي ناميده مي شود. آن چه در اين سالهاي اخير با عنوان اصلاح طلبي شناخته شده در پاره اي موارد با تجدد طلبي و در مواردي با بنيادگرايي همراه گشته و بدين ترتيب اصلاح طلبي در طيف هاي بسيار متفاوتي جلوه كرده است.
در مطالعات اخير به جهت كاربرد گسترده واژه در حوزه هاي مختلف و متفاوت، گستره معنايي اصلاح همواره از سوي محققان سؤال برانگيز بوده است؛ چنان كه ارتباط معنايي اصلاح در فرهنگ اسلامي با برخي از اصطلاحات متداول در ديگر حوزه هاي فرهنگي مورد توجه قرار گرفت. در اين ميان به طور مشخص، معادل نهادن اصلاح و اصلاح طلبي با رفرم (Reforme) پذيرش فراگير يافته است. اين برگردان نه تنها در برخي از فرهنگهاي لغوي و دانشنامه ها مورد تأييد قرار گرفته، بلكه پذيرش ضمني آن، بر عنوان بسياري از كتاب ها و مقالات سايه افكنده است. دو واژه اصلاح و رفرم اگر چه از نظر اشتقاق و خاستگاه فرهنگي دو راه جدا را پيموده اند، ولي در حوزه علوم اجتماعي، حوزه معنايي مشتركي يافته اند.
در مقام تبيين ابعاد موضوعي اصطلاح «اصلاح طلبي» ، اين نكته كه در تداول امروز ملت هاي اسلامي در سخن از اصلاح، به طور معمول، اصلاح در سطح اجتماعي و نه فردي مورد توجه است، مبنايي قابل قبول مي نمايد و اگرچه در نوشته هاي معاصر، گاه از اصلاح فردي در كنار اصلاح اجتماعي گفت وگو شده است، اما مي توان اين موارد را نه نقضي بر محدوده اصطلاح، كه اصطلاحي ديگر با دامنه اي اعم مبتني بر فرهنگ قرآن، تلقي كرد.
شهيد مطهري مي نويسد: اصلاحات در دو معناي خاص و عام به كار مي رود. گاه به پيروي از واژه «رفرم» مراد از اصلاحات تغييرات و سامان دادنهاي آرام و تدريجي و غيربنيادي است كه در مقابل آن انقلاب به معناي تغييرات دفعي، بنيادي و ساخت شكنانه قرار مي گيرد؛ و گاه ديگر مراد از آن بهبودي و سامان بخشي اموري است كه دچار بحران، كاستي، نقص و فساد شده باشد. به اين معنا در مقابل افساد قرار مي گيرد. اصلاحات در اين معنا گسترده تر از معناي نخست آن است؛ زيرا شامل تغييرات و سامان بخشي تدريجي، ظاهري، عرضي يا بنيادي و جوهري و دفعي نيز مي شود.(1)
پديده اصلاح مي تواند به شؤون مختلف يك جامعه بازگردد؛ از همين رو، متناسب با تنوع نهادها در يك جامعه، مصاديق آن متنوع است. از ديدگاه جامعه شناختي، موضوعاتي چون ساختار سياسي، اقتصادي، فرهنگي و مانند آن، ابعادگوناگون هويت يك جامعه را تشكيل مي دهند. تغييرات در روابط اجتماعي پديده اي است كه به طور مستمر در هر جامعه وجود دارد و از نمودهاي آن بروز تغييرات در نهادهاي اجتماعي است. آن چه در غرب با عنوان اصلاح و رفرم و يا تجدد و مدرنيته شناخته مي شود، تعبيري ديگر از همين تغيير و تحول در نهادهاي گوناگون جوامع اسلامي است كه به سبب نياز به همراهي با تغييرات گسترده و سريع در جوامع بشري، شتابي خاص گرفته و نمودي محسوس يافته است. بر اين پايه، مي توان حركت هاي اصلاحي را در نهادهاي گوناگون اجتماعي، اعم از نظام سياسي و اقتصادي، جستجو كرد؛ اما در مفهومي كه از اصلاح طلبي اراده مي شود معمولاً اصلاحاتي مورد توجه است كه بر مباني نظري و فرهنگي استوار بوده اند.
در حوزه فرهنگ اسلامي، واژه اصلاح، الهام گرفته از قرآن كريم است. اصلاح به معناي «بهبود بخشيدن» و واژه هاي هم ريشه آن، بارها در آيات قرآن به كار رفته است. در اين ميان به خصوص، مي توان به مواردي اشاره كرد كه در آنها از اصلاح به معناي تلاش در جهت بهسازي اوضاع اجتماعي سخن به ميان آمده، چنان كه در كاربردهاي قرآني، گاه اصلاح با فساد در حوزه مسايل اجتماعي و زيست محيطي مقابل نهاده شده است.(سوره 7: 142) بدون تكيه بر واژه اصلاح يا بر آيه اي خاص، با نگرش كلي در فرهنگ قرآن مي توان به روشني برداشت كرد كه در نگرش قرآن كريم؛ ظهور دين اسلام خود يك حركت اصلاحي بوده و اصلاح جامعه نيز يكي از اهداف رسالت پيامبر بزرگوار اسلام(ص) بوده است، حركتي كه هم اصلاح باورها و اعمال ديني را هدف خود قرارداده، و هم به اصلاح نهادهاي اجتماعي و برقراري قسط و عدل توجه داشته است.(سوره 57: 25 و نيز 62:2) (2)
در فرهنگ ها واژگاني مي يابيم كه اصلاح به معناي به سامان كردن چيزي پس از تباه شدن آن است. در فرهنگ واژگاني قرآن نيز اين واژه در معاني و مفاهيم چندي چون آشتي دادن پس از دشمني (4: 114) و نيز به معناي از ميان برداشتن تباهي و نادرستي در محيط اجتماعي (11: 88؛ و نيز 7: 56) به كار رفته است.
ناگفته نماند كه اصلاحات در مفهوم غربي آن از منطقه خاكستري آغاز مي شود و در همان محدود باقي مي ماند و كمتر موجب تغييرات ساختاري و بنيادي است؛ از اين رو، داوري درباره آن پيچيده و برنامه ريزي دشوارتر است. مصلحان مي بايست با دو جريان محافظه كاران و سنت مداران از سويي و با انقلابيون و راديكال ها از سوي ديگر درگير شوند. از آن جايي كه در منطقه خاكستري ظهور و بروز مي كند، دشمنان آن مي تواند در بخشي دوستان محسوب شود و گاه ديگر همان جبهه موافق در بخش ديگري دشمن تلقي گردد. از اين رو، شناسايي خودي و غيرخودي دشوار و جذب موافقان و ايجاد جبهه متحدي از دوستان غيرممكن و ناشدني مي نمايد.
اما اصلاحات در مفهوم قرآني از آن جايي كه در برابر فساد و تباهي قرارمي گيرد مي تواند از منطقه سياه آغاز و به منطقه خاكستري يا شفاف وارد شود و حتي مي تواند از جهات ديگر، اصلاحاتي زير ساختي و بنيادي و نيز انقلابي باشد. از اين رو، نمي توان ميان اصلاحات قرآني و مفهوم غربي آن وفاق تام و تمامي يافت. اگر نگوييم از اشتراك لفظي است كم و بيش اشتراك معنوي همراه با تشكيك در مقوله از جهت توسعه و ضيق، گستردگي حوزه معناي و تنگي آن امري يقيني و مسلم است.
اصلاح در برابر افساد از ريشه «صلاح» مشتق شده و در لغت به معاني مختلفي از جمله بهبودي بخشيدن، درست نمودن، تعمير كردن، آشتي دادن، به كردن، نيك كردن، سامان دادن و آراستن(3) آمده است. معناي مشترك در همه مشتقات اين واژه، سلامت از فساد مي باشد كه شامل سلامت در ذات و موضوع يا رأي و نظر يا عمل مي گردد؛ گرچه كاربرد آن در «عمل» از همه بيشتر است؛ چه اين كه كاربرد واژه «صحت» در اجسام از شمول و عموميت بيشتري برخوردار است. برخي اصلاح چيزي پس از افساد آن را به اقامه و برپاداشتن آن، معنا كرده اند.
در اصطلاح جامعه شناسي، اصلاحات به تحولات روبنايي و سطحي گفته مي شود كه با حفظ نظام موجود صورت مي پذيرد؛ ولي انقلاب به دگرگوني بنيادي و عميق اطلاق مي شود؛ چه اين كه در اصطلاح علوم سياسي به تغييرات آرام و تدريجي در جهت بهبود اوضاع اجتماعي در چارچوب نظام اطلاق مي شود. برخي اصلاحات اقتصادي را نيز نزديك به اين معنا گرفته اند، ولي واژه انقلاب در جايي به كار مي رود كه تحولات سريع همراه با قهر، تحقق يابد به گونه اي كه منجر به سرنگوني نظام سياسي حاكم شود.
عده اي انقلاب را جانشين ناگهاني و شديد حاكميت سياسي مي دانند كه همراه با اعمال خشونت و زور تحقق مي پذيرد. از اين رو، در معناي اصطلاحي اصلاح، عناصري مانند «ناگهاني»، «شديد بودن» يا «اعمال خشونت» وجود ندارد. واژه اصلاح به خاطر ويژگي تغيير و تعويض كه در آن وجود دارد به واژه غربي «رفرم» نزديك است؛ زيرا «رفرم» در اصطلاح غربي آن، به اقدامي گفته مي شود كه براي تغيير و تعويض برخي از جنبه هاي حيات اقتصادي و اجتماعي و سياسي، بدون ساخت يا ساختارشكني و يا دگرگون كردن اساسي جامعه، به انجام رسد، مانند: اصلاحات آموزشي، اداري و بازرگاني.(4)
در حقيقت، رفرميسم به جريان سياسي اي گفته مي شود كه دگرگوني جامعه را از طريق اصلاحات و نه انقلاب تبليغ مي كند؛ و به تعبير ديگر در جريان رفرميسم، هدف، تغييرات روبنايي و به شكل تدريجي مي باشد، نه اصلاحات بنيادي و زيرساختي با روش هاي انقلابي.
يكي از مصاديق بارز اصلاحات، جريان سياسي درون جنبشي كارگري و كمونيستي است كه ضرورت مبارزه طبقاتي، انقلاب سوسياليستي و ديكتاتوري پرولتاريا را انكار مي كند و طرفدار همكاري طبقاتي براي رسيدن به جامعه مبتني بر رفاه عمومي است. نمايندگان اصلاحات در سال1951 در فرانكفورت گرد آمدند و اصطلاحاً مكتب فرانكفورت را شكل دادند.
اما واژه «رفرماسيون» در فرهنگ و انديشه غرب مربوط به اصلاحات ديني مي شود و اصطلاحاً به جنبشي مذهبي در اروپاي غربي در قرن شانزدهم كه به عنوان نهضتي براي اصلاح مذهب كاتوليك شروع شد و به نهضت پروتستان انجاميد اطلاق مي شود.(5)
اصلاح در حوزه واژگاني قرآن در برابر افساد به معناي نابساماني ايجاد كردن و از حالت اعتدال بيرون آمدن مي باشد. اين واژه در موارد بسياري در قرآن و روايات به كار رفته است، البته اگر به معناي عام اصلاحات توجه شود الفاظ و واژه هاي ديگري مانند تزكيه و فلاح مي توان يافت كه در كتاب و سنت به كار رفته و به گونه اي به مفهوم اصلاح و اصلاحات مربوط مي شود.
بعضي از مفسران اصلاح را به معناي معتدل قراردادن چيزي گرفته اند.(6) و برخي ديگر آن را به «لياقت و شايستگي»(7) معنا كرده و براي آن معناي ديگري ذكر نموده و گفته اند: «فساد عبارت است از تغيير دادن هرچيزي از آن چه طبع اصلي آن اقتضا دارد و اصلاح، باقي ماندن هرچيزي است به مقتضاي طبع اصليش تا آن چه خير و فايده در خور آن است بر آن مترتب گردد، بدون آن كه به خاطر فسادش چيزي از آثار نيك آن تباه گردد.(8) برخي در تعريف اصلاح گفته اند اصلاح، نقطه مقابل فساد است كه در جان و بدن و اشيايي كه از حد اعتدال خارج مي شوند تصور مي شود(9)
بعضي اين دو صفت را متقابل و متضاد هم قرار داده(10) و برخي ديگر گفته اند: افساد و اصلاح از زوج هاي متضاد قرآن است، زوج هاي متضاد يعني واژه هاي اعتقادي و اجتماعي كه دو به دو در برابر يكديگر قرار گرفته اند و به كمك يكديگر بهتر شناخته مي شوند. از قبيل توحيد و شرك، ايمان و كفر، هدايت و ضلالت، عدل و ظلم، خير و شر، اطاعت و معصيت، تقوا و فسوق، استكبار و استضعاف و غيره. البته برخي از اين زوج هاي متضاد از آن جهت در كنار يكديگر مطرح مي شوند كه يكي بايد نفي و طرد شود تا ديگري جامه تحقق بپوشد، اصلاح و افساد از اين قبيل است(11)
واژه اصلاح و مشتقات آن 180 مرتبه در قرآن به كار رفته است و نحوه كاربردش، گاهي به صورت مطلق (6:48 و نيز 7:35 و 170 و نيز 11:117) بوده؛ و گاهي ديگر با متعلقات به گونه هاي مختلف به كار رفته است؛ زيرا اصلاحات گاه به عمل نسبت داده شده است؛ مانند «فليعمل عملا صالحا» (18:110؛ و نيز 6:54؛ و نيز 16:119)؛ و گاه ديگر به خود انسان نسبت مي دهد: «والصالحين من عبدكم و امائكم» (24:32) از سويي در قرآن گاه اصلاح ميان دو فرد مطرح است، و گاه ديگر اصلاح در محيط خانواده مورد تأكيد قرار گرفته است. (8:1؛ و نيز 49: 9 و 10)
در مواردي نيز بر اصلاح فرد يعني خودسازي و تهذيب نفس تأكيد شده كه در آموزش هاي انبياي الهي بر ديگر موارد مقدم شده است؛ زيرا در ابتدا افراد بايد درون و نفس خويش را اصلاح كنند تا لايق اصلاح گري در ديگران و بيرون گردند.
آيات و روايات بسياري اين نكته را مورد تأكيد قرار مي دهد. (2: 44 و نيز 61:2)(12) از آن جمله اين روايت كه مي فرمايد: هر كس ميان خود و خدايش را اصلاح كند، خداوند ميانه او با بندگانش را اصلاح مي كند؛ و هر كس آخرتش را اصلاح نمايد، خداوند امور دنيايش را به سامان رساند؛ و نيز در روايتي ديگر آمده است: «هر كس سرشت و نهانش را اصلاح گرداند خداوند ظاهر و آشكارش را به اصلاح در آورد؛ و هر كس براي دينش كار كند خداوند امر دنيايش را كفايت نمايد و هر كس نيكو گرداند ميانه خود و خدايش را خداوند نيز ميانه او با مردمان را نيكو گرداند.(13)
برخي از آيات، به مسئله اصلاح در جامعه، افزون بر مسئله اصلاحات فردي و خودسازي مي پردازد. قرآن تأكيد دارد كه جامعه مي بايست بستري مناسب براي تأمين مصالح مادي و معنوي افراد فراهم سازد. اين مهم به گونه هاي مختلف از سوي قرآن گوشزد مي شود(14) كه از آن ميان مي توان به تأكيد موسي(ع) نسبت به برادرش براي اصلاح قوم بني اسرائيل (7:142) و نيز بر تصريح شعيب اشاره داشت كه از آنان مي خواهد تا از مخالفت فرمان الهي دست برداشته و خدا را اطاعت كنند. (11:88) بي گمان چنين دعوتي نه تنها با روح حريت و آزادي انسان منافات ندارد، بلكه آدمي را به سعادت و اصلاح هميشگي نايل مي گرداند.
برخي از آيات طرح اصلاح گري را به شكل خاصي مطرح مي سازد و آموزش هاي لازم ارتباطي را براي هدايت جامعه مي دهد؛(42:40) يكي از آموزش هاي مهم قرآني در حوزه اجتماع توجه دادن همگان به گذشت و بخشش و اصلاح گري مي باشد.(42:40) هم چنين در همين راستا، سازش سازنده ميان زن و شوهر در حوزه روابط اجتماعي را بسيار امري پسنديده دانسته است(2:288) و بر اصلاح ذات البين يعني بهبودبخشي روابط ميان دو فرد يا دو گروه متخاصم اجتماعي تأكيد ورزيده تا با حل مشكلات اجتماعي فضاي جامعه را به صلح و آشتي همدلي بدل سازد.(2:114 و نيز 4:114 و نيز 8:1 و نيز 49: 9 و 10) از جمله مصاديق اصلاح اجتماعي را توجه به وضعيت مالي يتيمان دانسته و بر اصلاح امور بي سرپرستان جامعه به ويژه در حوزه اقتصادي و اموال ايشان تأكيد مي نمايد.(2:220)
به هر حال، واژه اصلاح در معناي محدود خود به معناي برطرف كردن فساد، در جايي به كار مي رود كه از پيش چيزي فاسد شده باشد و با كار اصلاحي عيب و فساد آن برطرف مي شود؛ مانند تعمير كردن ساعتي كه خراب شده است؛ اما اصلاحات معناي ديگري نيز دارد كه به هيچ وجه اين محدوديت را نداشته و از معنايي گسترده برخوردار است. اين معناي اخير مواردي را در برمي گيرد كه تنها براي برطرف كردن فساد و عيب نيست، بلكه در هر جايي به كار مي رود كه در چيزي استعدادي يافت مي شود و تنها نياز به بازپروري و پرورش دارد تا به فعليت خود برسد.
حوزه معنايي اين واژه بر اين اساس بسيار گسترده و وسيع خواهد بود به گونه اي كه حتي درباره زمين به لحاظ استعدادهايي كه در بردارد شامل مي شود.(2: 205 و نيز 7:74)
آيات بسياري به ضرورت اصلاحات در حوزه هاي مختلف تأكيد مي كند: با نگاهي اجمالي به آيات، اهميت اصلاحات نيز روشن خواهد شد. به نظر برخي از محققان، قرآن آن چنان به اصلاح امور انساني و خصوصاً در حوزه اجتماعي اهميت داده كه مانند آن، تأكيد معادلي وجود ندارد.(15)
بي گمان مي توان گفت كه اصلاح گري با دربرگيري حوزه وسيعي از مهم ترين دستاوردهاي حركت و نهضت پيامبران شمرده مي شود؛ آنان با تبشير و انذار، جلوي هرگونه افراط و تفريطي را گرفته و افراد جامعه را به مرز اعتدال رهنمون مي ساختند. در همه مواردي كه قرآن از روش و شيوه عملياتي كردن اصلاحات گزارش مي دهد، اين نكته را مي توان به روشني يافت كه پيامبران اصلاحات فردي را بر اصلاحات جمعي مقدم مي داشتند. اين امر سبب مي شد كه فرد، نخست و پيش از هر عملي به اصلاح امور خويش توجه داشته باشد و پس از خودسازي و اصلاح دروني اقدام به اصلاحات بيروني كند و جامعه خويش را نيز از اين بهبودي و اصلاح بهره مند نمايد. از اين رو، قرآن هدف از بعثت پيامبران را ايجاد تعادل با به كارگيري ابزار بيم و اميد، تبشير وانذار دانسته تا بستري را براي ايمان و اصلاح فرد و جامعه فراهم سازد.
با توجه به اهتمام دين به مسئله اصلاحات است كه مي بينيم پيامبران بزرگ الهي براي تحقق امر اصلاحات در جامعه خود از هر فرصتي استفاده مي كردند. نمونه آن را مي توان در رفتار حضرت موسي ردگيري كرد. وي در فرصت كوتاهي كه به كوه طور سينا براي گفت وشنود با پروردگار متعال و دريافت فرمان هاي الهي رهسپار مي شود، دلسوزي خود رابه امر اصلاح براي امتش نشان مي دهد و حضرت هارون را به عنوان خليفه و جانشين براي اصلاح امور امت و جامعه اش مسئوليت مي دهد. قرآن در بيان اين مسئله در آيه 14 سوره اعراف مي فرمايد: «و قال موسي لأخيه هارون اخلفني في قومي و اصلح ولاتتبع سبيل المفسدين»، وي هارون را نهي مي كند از اين كه سيره قومش را بعد از انحراف پيروي نمايد، بلكه تأكيد مي كند كه او براصلاح قومش اهتمام ورزد، و از راه و رسم مفسدان و انديشه هاي آنان كه مانع اصلاح جامعه مي گردد، پيروي نكند.(ونيزنك: 7:35 و 85 و نيز 11:84)(16)
آياتي كه مسئله تزكيه را از مهم ترين اهداف حضور انبياي الهي معرفي مي كند، در حقيقت تأكيدي است براهميت اصلاح دروني كه ضروري ترين مسئوليت هر انساني است.(3:164 و نيز62)
بررسي آياتي كه به نمونه هاي اصلاح گري در حوزه هاي مختلف مي پردازد، اهميت و ضرورت اصلاحات را تصريح مي نمايد. از جمله آياتي كه به اصلاح امور يتيمان اشاره داشته و اهميت اصلاح گري را به خوبي مي نماياند.(2:220) توجه به اصلاحات در اين آيه به صورت مطلق آمده و شامل هر نوع اصلاحي اعم از مالي، علمي، تربيتي، و ديني مي شود.
مورد ديگر از مسايلي كه جزو امور پسنده و اصلاح ميان مردم دانسته شده است، امر به صدقه و امر به معروف حتي با حالت نجوي با ديگران در مجالس است در صورتي كه قصد بهبودبخشي و سامان بخشيدن را داشته باشد، حال آنكه بسياري از نجواها ناپسند بوده و خير و نيكي در آنها وجود ندارد.(2:224 و نيز 8:1و نيز49:9)
خداوند در قرآن سعادتمندي جامعه را در گرو اصلاح امور اعتقادي و اقتصادي آن معرفي مي نمايد. (7:85 و نيز 11:84) و بيان مي دارد كه دو مسئله بندگي حق تعالي و پذيرش خداوندگاري او، براي دستيابي به اصلاح، نقش مهمي را ايفا مي كند و با فساد مقابله مي نمايد.
در اهميت اصلاح گري براي فرد و جامعه همين بس كه قرآن اصلاح گري را مايه رهايي يافتن از عذاب هاي مشخص براي جوامع گنه كار دانسته است. (11:116) موارد ديگري كه اين مهم را بيان مي دارد در آيات زير قابل جست وجوست.
از آياتي كه در آنها دعوت به اصلاح شده مانند آيه 220 سوره بقره كه در آن خداوند ترغيب و توصيه به اصلاح در امور ايتام نموده و آيه 9 سوره حجرات كه دعوت به اصلاح بين برادران ايماني نموده و آيه 142 سوره اعراف كه اصلاح جامعه بني اسرائيل از دستورالعمل هاي حضرت موسي به برادرش حضرت هارون(ع) بوده است. چنين برمي آيد كه امر اصلاح به عنوان مهم ترين وظيفه انبياء در حوزه مسئوليت انسان نسبت به خود و جامعه مي باشد.
شيوه نگرش قرآن به اصلاحات به گونه اي است كه به همه مسايل مربوط به انسان مي پردازد و تمام زواياي شخصيت انسان را بررسي مي نمايد.(17) از آن جايي كه شخصيت انسان ريشه در فكر و انديشه، اخلاق و عمل داشته و بدان ها ساخته مي شود، قرآن به روش هاي اصلاحي در اين سه حوزه و نيز موانع آن اشاره مي كند تا انسان و اصلاحات در هيچ حوزه اي در مسير شخصيت سازي و هويت يابي با مشكل مواجه نگردد. روش اصلاحي قرآن مهم ترين و بهترين روش در اصلاح زندگي بشر است؛ زيرا به جهت دربرگيرندگي به گونه اي است كه به تمام نيازهاي بشري در حوزه اصلاح گري پاسخ در خور و شايسته اي مي دهد.
از مهم ترين انواع اصلاحات آن اصلاحاتي است كه در ابعاد دروني و در حوزه وجودي انسان و يا در حوزه انديشه و فكر او انجام مي گيرد. قرآن با توجه به اهميت اصلاحات دروني و وجودي در آيات گوناگون فكر صحيح و درست و شخصيت ساز را به انسان نشان مي دهد و از افكار انحرافي و پيروي هاي كوركورانه فكري او را برحذر مي دارد.
به عنوان نمونه قرآن درباره نگرش حاكم بر جامعه آن روز درباره شهيدان و كشته شدگان در راه خدا مي فرمايد: اين گمان و پنداري باطل است كه شهيدان مرده اند، بلكه بايد فكر و پندار خود را در اين زمينه اصلاح سازيد؛ زيرا آنان زنده اند و در نزد خداي متعال روزي مي خورند. (آل عمران: 169) آن چه كه از مجموعه آيات توحيدي و نيز آيات مربوط به معاد و نوع نگرش هاي عقيدتي انسان در قرآن به دست آمده آن است كه اين بخش از اصلاحات موردتأكيد بيشتر است.
در حوزه اخلاق نيز به آسيب ها و خطرهاي اخلاقي اشاره و راهكارها و روش هاي زدودن آن را نيز ارايه مي دهد؛ شناسايي آفات كفر (2:12و 18و 204) و گناه (30:41) و غرور (2:206) و طغيان (5:64) و اسراف (26:151و 152) و راه هاي مقابله با آن و ديگر رذايل اخلاقي در راستاي اهتمام قرآن به اصلاحات بنيادين در ذات و وجود انسان است؛ زيرا خطر اين آسيب ها در جان آدمي به گونه اي است كه با تشديد و تقويت هريك از آفات، انسان هلاك خواهد شد. از اين رو، بايد درصدد ترميم و اصلاح آن ها با توبه، موعظه، تنبيه، تقوا، ايمان و جهاد برآيد كه البته زدودن هركدام از رذايل به راه هاي علمي و عملي خاص خود بستگي دارد.
آياتي در قرآن كريم از اصلاح در عمل سخن به ميان آورده است (احزاب: 70و 71و 6: 54و 16:119) و از اصلاح در عمل زشتي كه با جهل و ناداني صورت گرفته سخن گفته و روش اصلاح را توبه و پشيماني از گناه و بازگشت به خود و اصلاح و بهبودبخشي آن معرفي نموده است.
از مجموع آيات اصلاح مربوط به فكر، اخلاق و عمل به دست مي آيد كه مهم ترين حوزه اصلاحي درباره انسان اين سه حوزه مي باشد و باتوجه به راهكارهاي اصلاحي كه قرآن كريم معرفي مي نمايد زيرساختاري بودن اصلاح موردتأكيد و تأييد قرار مي گيرد؛ زيرا درصورتي كه در اين حوزه ها اصلاح به درستي انجام گيرد، در ابعاد ديگري مانند بعد اقتصادي، سياسي و اجتماعي به بهترين صورت اصلاحات انجام خواهد گرفت.
اصلاح در حوزه اجتماعي به هر معنايي كه پذيرفته مي شود در اين امر مشترك است كه انسان نسبت به وضع موجود ناخشنود و ناراضي است؛ به اين معنا كه هرگاه آدمي آن چه بخواهد، نباشد و يا آن چه مي باشد رانخواهد، مي كوشد تا آن را تغيير داده به سامان مطلوب و مقصود خويش برساند. براين اساس اصلاح طلبي نيز از مباحث جديد نخواهد بود، بلكه مي توان ادعا نمود كه پيشينه آن به خلقت آدمي بازمي گردد، براي اين كه اگر ريشه اصلاح در نخواستن هست ها و خواستن نيست ها دانسته شود امري است كه با اختيار و انتخاب آدمي سرشته شده است و اصلاح طلبي امري ذاتي يا شبه ذاتي انسان خواهد بود.
در تمام دوران حيات بشري چنين حالت و ويژگي وجود داشته است. آن چه كه در جريان هابيل و قابيل آمده است مي تواند نمونه اي روشن و قابل تأمل از افساد و اصلاح در حوزه رفتارهاي انساني در زمين باشد.
به هرحال به طوركلي حوزه هاي اصلاحات را مي توان پيرامون دو محور خلاصه نمود:
.1 اصلاحات دروني (سازندگي انسان نسبت به خود)؛
.2 اصلاحات بيروني (اصلاح پديده ها مطابق با نگاه انسان).
در اصلاحات ديني برخلاف اصلاحات مدرن «كه در حوزه اصلاح بيروني حركت مي نمايد» اصلاحات، آميخته اي از روش هاي دروني و بيروني و مبتني بر عقلانيت و حقيقت محوري است.
نكته مهم در تفاوت ميان اصلاحات ديني و اصلاحات مدرنيته اينست كه: 1) اصلاح گري ديني هم در ساحت درون و هم ساحت بيرون جهت داده شده است؛ اما در اصلاح مدرنيته تنها به اصلاحات بيروني توجه شده است؛ 2) در اصلاحات حوزه بيروني از منظر دين، اساس همه چيز تكليف و مسئوليت است، اما در اصلاحات مدرنيته لذت طلبي و تملك گري پايه حركت اصلاحي آن ها مي باشد.
توجه به اين نكته ضروري است كه تضاد و تخالف ميان اصلاحات مدرن و اسلامي زيربنايي و زيرساختاري است؛البته اين بدين معنانيست كه در اصلاحات ديني، پيشرفت، ترقي، پويايي و تكامل موردتوجه و اهتمام نيست، بلكه با توسعه معنايي كه در اصلاحات ديني وجود دارد مي توان اين ادعا را داشت كه با توجه به زيرساخت ها و جامعيت اصلاحات ديني، تنها در زيرسايه اصلاحات ديني است كه پيشرفت، ترقي، تمدن و تكامل واقعي و حقيقي امكان پذير خواهد بود.(18)
اصلاح طلبي به مفهوم قرآني آن پيشينه اي طولاني داشته و پيش از آن كه مدعيان حقوق بشر از آن سخني به ميان آورند در ميان انبياي الهي كه مصلحان واقعي و سفيران خداي متعال اند مطرح بوده است، چه اين كه حضرت شعيب(ع) هزاران سال پيش به عنوان يك مصلح شناخته شده بود و قرآن از زبان او نقل مي كند: من چيزي جز اصلاح آن چه در توان دارم نمي خواهم (11/88) پس از وي، حضرت موسي نيز مي فرمايد: «در كارها اصلاحات را پيشه كن و از فسادگران پيروي منما.»(7/142)
با نگاهي به مجموعه آيات درباره اصلاح گري، تأكيد بر زيرساختاري و زيربنايي بودن اصلاح بسيار روشن خواهد بود؛ زيرا اصلاح به معناي واقعي در زمينه هاي گوناگون (فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي) از حالات نفساني و دروني انسان نشأت مي گيرد و به صورت يك برنامه و فرهنگ درسرشت انسان ثبت مي شود و به عنوان يك وظيفه و مسئوليت عمومي و هميشگي و نه مقطعي خواهد بود و هيچ گاه در زماني و حالتي متوقف نخواهد شد، بلكه حتي در يك نظام ديني در حوزه هاي مختلف، اصلاح گري يك ضرورت خواهد بود؛ زيرا جامعه امن آن هم به معناي دقيق خود از مجموعه افرادي تشكيل مي يابد كه بايد از امنيت دروني و آرامش و اصلاح برخوردار باشند به اين جهت در آياتي كه به مسئله اصلاح مي پردازد يا از متن و سياق آيات و يا به تصريح آيه اين موقعيت زير ساختاري مورد تأكيد قرارگرفته است.
در آيات35و 370سوره اعراف و 129سوره نساء و 1سوره انفال و 10سوره حجرات يا پيش از ذكر واژه اصلاح و يا بعد از آن به مؤلفه بنيادين دين (تقوا) مي پردازد كه ريشه اي ترين وزنه و ميزان و پايه در اصلاحات است. اين دسته از آيات و مانند آن حكايت مي كند كه طرح اصلاحات در قرآن برخلاف آن چه كه در غرب (به صورت يك امر روبنايي و سطحي مطرح مي باشد) در نگرش قرآني به عنوان يك نظام پايه اي مورد توجه قرارگرفته است.
غرب حتي در حوزه اخلاق نيز يك ديدگاه سطحي، عرضي و روبنايي را ارايه مي دهد؛ زيرا آنان اخلاق را به نوع رفتار كه از انسان بروز مي كند تعريف مي كنند. بدون اين كه به ملكات نفساني كه منشأ بروز رفتار آدميان است توجهي داشته باشند.(19)
از رابطه ميان اصلاح و ايمان، اصلاح و توبه و نيز با توجه به آثاري كه براي اصلاح گري برشمرده شد به دست مي آيد كه اين مقوله از نظر قرآن نه فقط براي ترميم و بهبودبخشي به امور ظاهري مانند امور اقتصادي و دستگيري يتيمان و مانند آن هاست، بلكه اصلاح در همه اين بخش ها و حوزه ها به امور نفساني بستگي دارد تا روح اصلاح گري در جان آدميان تبلور يابد.
1- نك: پيرامون جمهوري اسلامي، شهيد مطهري، ص80، انتشارات صدرا.
2- دايره المعارف بزرگ اسلامي
3- منجدالطلاب، ص311، فرهنگ معين، ج1، ص293، راغب اصفهاني، مفردات ماده صلح.
4و 5- وه نك: مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، فرهنگ علوم سياسي، بهار.1374
6- التبيان، ج1، ص75
7- الميزان، ج2، ص98
8- ترجمه الميزان، ج15، ص400
9- مفردات راغب، ماده فسد
10- الميزان، ج1، ص112
11- نهضت هاي اسلامي درصد ساله اخير، ص6
12- اخلاق در قرآن، جلد3، صص156، 157و 158 و نيز نك: وسائل الشيعه، كتاب الجهاد، جهادنفس، الغدير، ج10، ص160، نهج البلاغه، حكمت406و 407، بحارالانوار، ج44 ص329
13- نهج البلاغه، حكمت423
14- اخلاق در قرآن، جلد3، ص155
15- الميزان، ج12، ص330
16- تفسير نور، جلد4، ص180، تفسير راهنما، ج6، ص233
17- الميزان، ج8، ص299و ص300
18- براي اطلاعات بيشتر نك: فصلنامه انديشه حوزه، ويژه اصلاحات شماره28 مقاله بنيادي انديشه اصلاح از صفحه28 به بعد.
19- فلسفه اخلاق، ژكس، ص9، فلسفه اخلاق، محمدرضا فلسفي،
لینک به کیهان:http://www.kayhannews.ir/840319/6.htm#other601